محل تبلیغات شما

خــــــــــــانـــــــــــــــه جــــــــــــــــــــــــــن




اسرار چله نشینی


در گفت و گو با استاد محمد رضا گوهری نژاد


0911926716



استاد محمدرضا گوهري نژاد را مي توان يكي از موفق ترين ها در علوم فراحسي و غريبه دانست . او معتقد است ، در علوم غريبه بايستي از هر لحاظ پاكيزه بود ، داشتن نيت پاك و روحي آرام و بدون اضطراب ، درآمد حلال و نيت خير نسبت به سايرين را از شروط مهم در اين باب مي داند .انس با قرآن ، عبادت ، ادعيه و دانستن علم فقه را نيز در اين باره ضروري ميداند ؛ زيرا شخص بدون آنها در دام شياطين افتاده و از حيله ها و نيرنگ هاي آنان مصون نخواهد بود.

او تسخير جن و ارتباط گرفتن با ملك را از طريق غير عرفاني صحيح ندانسته و سير و سلوك اين مسير را بدون هدايت اهل بيت (ع) باطل مي داند . به اعتقاد وي توسل به ائمه معصومين و خواندن نماز از نمونه ترين و بهترين راهها در مسير زندگي است . او الهيات و توسلات را بهترين روش براي رسيدن به علوم باطني و اسرار آن مي داند . همين عقايد پاك و درست او انگيزه شد تا به شهر بسطام ، شهر مدفن بايزيد بسطامي و مهد عرفان برويم تا گفت و گويي با اين استاد گرامي داشته باشيم و از نظرات مفيد وي بهره بجوييم :

پرسش : آيا امروزه مي توان جن را تسخير كرد ؟

پاسخ : تسخير جن از قديم الايام مرسوم بوده و اكنون نيز مي توان جن را به تسخير درآورد. انسان اشرف مخلوقات است و مي تواند تمام موجودات را تسخير نمايد وَلَقَدكَرَّمْنا بَني آدَمَ حَمَلْناهُم فِي الْبَرِّ وَ البَحْرِ»(سوره اسرا آیه 70)

تاج كرامت بر سر انسان نهادند . انسان در مكتب پيامبران الهي موجودي است بلند پايه و رفيع ، مقامش برتر و بالاتر از تمام مواليد جهان مادي است . انسان موجودي است كه توان داردجهان را مسخر خودش سازد و فرشتـگان را در خدمت خويش در آورد و هم مي تواند به اسفل السّافلين سقـوط كند . مقام انسان مقام جمع الجمع است . وجود مظهريت اسم الله و خليفه الله است. پس مقامش از ملائك برتر است ، بخاطر اين كه اسماء را تعليم ديده و مسجود همه ي فرشتگان قرار گرفته است. كسي كه در اين وادي قدم ميگذارد تمام كارهايش بايد خداگونه باشدو در راه خير قدم بردارد . بايد رياضت كامل بكشد .

پرسش : رياضت و چله نشيني از نوع عالي و سافل كدام است ؟

پاسخ :عالي آن مربوط به فرشتگان و ملائكه و عوالم بالاتر مي باشد . بايد در الهيات و عرفان انديشه بالايي داشت كه شامل روزه سكوت و روزه گرفتن كامل و دائم الوضوء بودن مي باشد .ذكرهاي مخصوص ، داشتن توسل به چهارده معصوم (ع) ، گريه كردن از ترس خدا ، چله هاي مخصوص و . و از همه نظر زير نظر استادي بزرگ باشدكه حداقل از نظر فقهي مطلع باشد و از آن استفاده كامل را ببرد.

در نوع سافل هم بايد پرهيز از حيواني نمائيد ، نماز قضا در مدت حداقل چهل روز قبل از رياضت نداشته باشيد و علاوه بر آن ذكرهايي است كه استاد به شما مي دهد كه اين نوع سافل شامل موجوداتي مثل جن و پري و غيره مي شود . دستورات را بايد كامل رعايت كنيد . خودسرانه در اين وادي نبايد قدم برداريد . مثلا ما كتابي داريم درباره ي جن كه در كتاب گفته شده فلان ذكر را بخوانيم جن هاي زيادي را تسخير مي كنيم ، نه اين طور نيست ، بايد تجربه ي اين كار راداشته باشيم . خب اگر همه بخواهند از روي كتاب به اين فيض دست بيابند همه براي خودشان استادي بودند . البته استثنائاتي هم وجود دارد كه افرادي بدون استاد به علوم دست يافته اند باز اين براي خودش نكاتي دارد كه آن را خداوند و معصومين به آن افراد عنايت كرده اند .

چله نشيني هم براي تقويت روح و هم براي تسخير و احضار است كه اين هم بدون استاد نمي شود و بايد ذكرهاي خاصي را بگوئيم و براي داشتن موكل بايد چله نشيني نمود .

پرسش : چگونه مي توان موكل داشت ؟

پاسخ : اول بايد خودتان را درست كنيد. گناه نكرده باشيد. واجبات و مستحبات را به خوبي انجام دهيد . قرض نداشته باشيد در واقع به كسي بدهكار نباشيد . بايد طوري كه گفته شد به چله نشست . روزها روزه بگيريد و نسبت به عبادت جدي باشيد . پرهيز از جمادي و شمسي كنيد . ترك حيواني داشته باشيد و بازميگويم بدون استاد نمي شود.

پرسش : تسخير و شرايط آن را بگوئيد ؟

پاسخ :همان طور كه قبلا گفتم انسان مي تواند تمام مواليد جهان هستي را تسخير كند . شرايطي كه مي توان نام برد ، اول بايد مكاني كه در آن مشغول عبادت است آن مكان غصبي نباشد بعضي به آن توجهي ندارند ، لباس مناسب، بخورات، روز ، هفته ، ماه و سال ، ولي بيشتر به اعمال آن شخص ارتباط دارد هرچه عبادت و اعمال شخصي براي خدا با حضور قلب و توجه باشد زودتر به هدفش مي رسد و موجودي را كه مي خواهد مسخر خود سازد از راه درست آن استفاده كند نه از راه شيطاني .در واقع تسخير يعني مسخر كردن كسي و به اختيار خود در آوردن او تا كارهايي را كه به مسخر شده محول مي شود دستورات را اطاعت كرده و سرپيچي نكند و بازهم به كردار ، رفتار و اعمال خود شخص ارتباط دارد .

پرسش : اگر در تسخير احيانا موجودي شيطاني حضور يابد چه بايد كرد ؟ و آيا موجود شيطاني را از غير آن مي توان تشخيص داد ؟

پاسخ : در تسخير مهم نيت انسان است. اگر نيت درست نباشد با شياطين پيش مي رويد؛ ولي اگر نيت درست باشد به هيچ عنوان شياطين نمي توانند حضور يابند . نام خدا را به زبان مي آوريد با هر بار گفتن نام خداوند و خواندن قرآن و ديگر ذكرها شياطين دورتر و دورتر مي شوند و هركه را استادي نباشد شيطان رهبر او خواهد بود . مَن لَم يَكُن لَهُ اُستَاذٌ فَاِمَامُهُ الشَّيطَان » مي توانيم بگوييم دشمنان انسان چهار چيز هستند : ابليس (شيطان ) ، دنيا ، هوي و هوس و نفس امّاره . انسان دو دشمن بزرگ دارد : يكي بيروني » كه شيطان نام دارد و ديگري دروني » كه آن هم غفلت و اشتباه خود انسان است .

انسان شناسان مي گويند : انسان داراي روح بزرگي است كه مي تواند تا بي نهايت گسترده شود و تا بي نهايت به اعماق جهان نفوذ كند . شناخت اين مسائل بدون داشتن مرشدي كامل و استادي وارسته البته امكان ناپذير است بايد دقيق و حساس بود كه مبادا شيطان در لباس مبدل فريبمان دهد . به گفته ي مولوي ديده اي بايد باشدشه شناس تا شاه را در هر لباس بشناسد و نه در لباس واحد و غيره . پس بايد دست به عصا بود كه مي گويند :

اي بسا که ابليس آدم روي هست

پس به هر دستي نشايد داد دست

براي دفع شياطين همراه داشتن قرآن ، تربت كربلا ، خواندن سوره هايي كه با قل » شروع مي شود ، خواندن سوره يس » مفيد است از بخورات » استفاده كردن و فضا را خوشبو كردن نيز شياطين دور مي شوند و قبل از اين ها بايد خود را در حصار كامل قرار دهد .

پرسش : درباره ي مندل با چوب انار » خرما » و بيد مجنون » توضيحي بدهيد و آيا اين ها در احضارات و تسخيرات مفيد مي باشند ؟

پاسخ :گفته شده با خوردن يك دانه انار شيطان تا چهل روز از ما دور مي شود و چوب انار فقط براي حصار كردن مفيد است به جاي ميخ آهني مي توان از چوب خرما و انار و بيد مجنون استفاده كرد . انار بخاطر بهشتي بودن آن شيطان نفوذ نمي كند . خرما هم چون مولا علي (ع) در پاي آن ذكر گفته است و بيد مجنون به خاطر اين است كه هر جني حاضر شود خواه ناخواه با خود سنگيني و لرزش دارد كه روي انسان تأثير مي گذارد و اين لرزش و سنگيني را بيد مجنون دفع مي كند .

پرسش : در مورد بخوراتي كه در تسخير استفاده مي شود و ديگر شرايط آن توضيحي بدهيد

پاسخ :براي هر ذكري كه مي خوانيم بخورات خودش لازم است . مثلا براي احضار جن بخوراتي از قبيل : عود خام ، عود ، اسپند ، كندر ، سنبله . باز هر كدام از اين مواردي كه گفته شد بايد با ذكر پيش برويم ودر جاي خاص كه مي خوانيم از اين بخورات استفاده كنيم يعني هر قسمت از ذكر بخور مخصوص را مي طلبد.

پرسش : ارتباط با ملك چگونه و چه شرايطي دارد

پاسخ :ارتباط با ملك يعني ارتباط با عالم بالا . يعني چيزي بسيار فراتر از جن . دوره ي رياضت آن پيشرفته تر و سنگين تر است . مكان، غصبي و از راه حرام بدست نيامده باشد . لباس بايد از اجزاي حيوان كه شامل پيراهن ، كلاه ، كمربند و كفش و حتي دكمه لباس و نخ آن است، نباشد . . لباس بايد سفيد باشد . اين ها را كه گفتم براي هر احضاري لازم است ولي براي احضار ملك نوع و رنگ لباس مشخص باشد . اين اعمال در بيابان و در خانه اي دور از شهر انجام دهد كه مجرب است .

پرسش : آيا سحر و جادو امروزه و در عصر كنوني وجود دارد ؟ يا اينكه اين علوم متروك شده است ؟

پاسخ :سحر و جادو متروك نشده ولي افراد امروزه نمي توانند از آن استفاده نمايند؛ زيرا شرايط رياضت را نمي دانند . كتابي در دست گرفته اند و ادعا مي كنند.خب كتاب مجمع الدعوات را به بچه كلاس اول راهنمايي بدهيد از روي آن مي نويسد ولي نمي داند دچار چه مشكل بزرگي مي شود . امروزه با اين روش بعضي، مردم را به اهل فن كه متخصص اند بدبين و بي اعتماد مي كنند . مدعيان دروغين به چيزي جز اخاذي از مردم فكر نمي كنند . سحر و جادو و علوم مرتبط با آن وجود دارد ولي مدعيان دروغين هم در اين زمينه بسيارند .

پرسش : آيا واقعا سحر را مي توان باطل كرد ؟ چرا برخي سحرشان باطل نمي شود ؟

پاسخ :اگر كسي به خواندن سوره ي مباركه آل عمران » مداومت نمايد به هيچ سحري مبتلا نمي شود و كارگشاست.خواندن سوره ي حمد به آب و گلاب 71 مرتبه و ريختن آن در چهار گوشه ي اتاق و آشاميدن يك قاشق از آن مبطل سحر است. در واقع سحر و جادو نحوست و رفت و آمد شياطين را در بردارد كه هر جا شيطان قدم بگذارد بستگي ايجاد مي كند و با اين روش بستگي ها و سحر ها باطل مي شود . روش هاي نوشتن ادعيه هم وجود دارد كه آن را بايد متخصصين اين فن تشخيص دهند .بعضي هم به سادگي از كنار برخي مسائل عبور مي كنند اهميتي به آن نمي دهند كه متأسفانه هر روز دچار مشكل شده و به قولي بد مي آورند .

پرسش : آيا هر كسي شرايط نوشتن ادعيه را دارد ؟

پاسخ : خير هر كسي شرايطش را ندارد . اول از همه بايد از محرمات پرهيز نمايد. خود زني نكرده باشد يا به قولي به بدن خود آسيبي نرسانده باشد . دعا نوشتن آداب خاصي دارد. بايد هر دعايي را با جوهر مخصوص نوشت. بايد هر چهار عنصر يعني طالع آب ، خاك ، باد و آتش مشخص شود و سمت و محل نوشتن هم بايد رعايت شود مثلا دعايي داريم كه بايد به جانب مشرق نوشته شود يا مغرب و از اين قبيل . نوشتن ادعيه و دعا اجازه لازم دارد و اگر بدون اجازه نوشته شودبستگي در كارش پيدا مي شود و فرد دچار مشكل و مورد اذيت و آزار اجنه قرار مي گيرد . در نوشتن دعا قلم آن نيز بايد مشخص شود كه با چه قلمي نوشته شود.دعا بايستي روي طلا ، نقره ، مس ، هفت جوش ، چوب ، سنگ ، پوست و كاغذ مخصوص نوشته شود . بعضي از ادعيه بايد با انگشت سبابه و آب نوشته شود .

پرسش : آيا بخت بستگي دختران و پسران نوعي سحر و جادوست ؟

پاسخ : بايد نكاتي رعايت شود از حوله حمام يكديگر استفاده نشود . از شانه سر يكديگر نيز استفاده نكنند و به موقع ناخن را كوتاه كنند . موهاي اضافي بدن بايد گرفته شود بعضي از بستگي ها را مردم به آن مي گويند سحر و جادو افتاده است كه در واقع اين طور نيست ولي ما صبر وحوصله ي چنداني نداريم و زود تصميم مي گيريم .ولي مسئله ي بستگي دختر و پسر از روي سحر وجادو وجود دارد كه آن را متخصصين تشخيص مي دهند و با دستوراتي كه گفتم و با رعايت كردن آن مشكل حل خواهد شد .

پرسش : آيا از طريق جن مي توان همه ي بيماري ها را درمان كرد ؟

پاسخ :اگر بگويم همه ي بيماري ها را مي توان درمان كرد درست نگفته ام. بعضي بيماري ها را مي توان از اين طريق درمان كرد. بيماري هاي مادر زادي و از اين قبيل موارد را نمي شود درمان كرد مگر آنكه دست توسل به دامان ائمه (ع) زد تا شفا حاصل شود .

پرسش : آيا سنگ درماني وجود دارد ؟ و با آن مي توان بيماري ها را مداوا نمود ؟

پاسخ :بله سنگ درماني وجود دارد مثلا سنگ هايي مثل درّ كوهي و اونيكس كه با آن مي توان قاعدگي ن را تنظيم نمود . سنگ هايي مثل فيروزه ، عقيق يماني ، حديد، ياقوت ، زمرد ، زبرجد ، توپاز، الماس ، كريستال و . هر كدام درمان خاص خودش را دارد و مي توان با كاني ها برخي از بيماريها را درمان نمود . هر فردي مطابق با طالع و تاريخ تولد خودش سنگ ويژه دارد . براي احضارات و تسخيرات نيز سنگ هايي مورد استفاده قرار ميگيرد حتي گفته شده عقيق يماني همراه ميت باشد از عذاب نجات پيدا مي كند . در مورد سنگ ها در بعضي از احاديث و روايات نيز سخن به ميان آمده است ومتأسفانه بشر قدربعضي سنگ ها و راه استفاده از آن ها را نمي داند . توصيه مي شود در خصوص سنگ ها و كاني ها مطالعه دقيق و بيشتر انجام دهند .

يك جهان عشق نهان است در اين محفل ما

قطره ي اشكي است كه افتاده ز چشم تر ما

اميد است با آرزوي روزافزون براي شما ملت عزيز و بزرگان سراسر دنيا براي رسيدن هرچه بيشتر در پايه ي علوم غريبه ، علم احضارات ، تسخيرات ، رمل و اسطرلاب و جفر جامع پيشرفت بزرگي حاصل شود و از شما خوانندگان محترم و عزيزان راه دانش عرفان ، خواستارم كه ما را از دعاي خير بی نصیب نگذارید.



.



اسرار نود روزه ی دختر جنی



سید محمد مهدی حسینی چمانه ای
ندای ایران/13 اردیبهشت 1383/ش 194،ص 12
جن ها همه جا هستند ج 1


دختري 19 ساله به نام زينب با جن ها در ارتباط است او مي گويد كه بعد از چندي اين جن ها باعث آزار و اذيت او و مادرش شده اند .

خانه آنها در يكي از محله هاي جنوب تهران است . و حالا گفتگوي زينب را بشنويد:

*از كي با اين موجودات در ارتباطي ؟

**از سه ماه پيش .

*آيا دوران كودكي جن ها را ديده بودي يا از چيزي مي ترسيدي ؟

**من در كودكي نه جن ديدم و نه از چيزي مي ترسيدم ، من حتي در تاريكي براي گربه قبلي ام غذا مي بردم حتي از تاريكي هم نمي ترسيدم .

*نظر پدر و مادرت در مورد جن ها چيست ؟

**من پدر ندارم و مادرم هم از آنها نمي ترسد ، بلكه از آنها بدش مي آيد و مدام به آنها نفرين مي كند كه در آن موقع آنها من را اذيت مي كنند .

*گربه را از كجا پيدا كردي و چند سال آن را داري ؟

**يك گربه ماده 3 سال پيش آمد در بالكن خونه ما و گربه ام را به دنيا آورد . جالب اين جا بود كه گربه ها هميشه 5 الي 6 بچه به دنيا مي آورند ، ولي اين گربه مادر همين يك گربه را به دنيا آورد . و بعد از دو روز ديگه مادر گربه ام نيامد .

*چه جوري به اين گربه انس گرفتي ؟

**چون مادر گربه نيامد من به مراقبت از او پرداختم . او تا حدي به من انس گرفته بود كه بعضي مواقع احساس مي كردم به من مي گويد ، مامان! تمام رفتارهايش مانند يك انسان بود . گربه ام حتي من را مي بوسيد .

*گربه نر بود يا ماده ؟

**من اسمش را نيلو گذاشته بودم ولي بعد از مردنش دامپزشكي كه برده بوديم ، جنسيت او را نر اعلام كرد .

از كي جن ها رو زياد مي بيني ؟

آن شب خوابم نمي برد ، ساعت نزديك 4:30 صبح بود به خاطر همين با گربه ام رفتم دم در خانه مان و نيلو (گربه ام) رفت تو كوچه كه يكدفعه ديدم با يك گربه سياه كه پدر نيلو (گربه ام) بود و بارها ديده بودمش ، داشت دعوا مي كرد . اول به خيالم يك دعواي ساده بود ، ولي گربه سياه در تاريكي كوچه تبديل به يك آدم سياهپوش شد كه عينك دودي زده بود و موهايش عين پلاستيك مي ماند و وقتي داشت مي آمد طرف خانه ما ، من در را بستم و او غيب شد از اين ماجرا به بعد و بعد از مردن گربه ام آنها را زياد مي ديدم .

*چگونه آنها را مي بيني ؟

**آنها با من كاري نداشتن ولي هر زمان مادرم با من يا بدون من ميرفت پيش جن گير و دعا نويس آنها مرا كتك مي زدند ( با اشاره به در آشپزخانه ) مي گويد : حتي يك دفعه از همين در تا انتهاي آشپزخانه پاي من را گرفتند و كشيدند .

*گربه ات چه طوري مرد ؟

**يك روز وقتي من و مادرم از بيرون آمديم خانه ديديم كه نيلو وسط حياط افتاده ، طوري كه انگار سرش زير پاي يك نفر له شده بود وقتي او را به دامپزشكي پيش دكتر خيرخواه برديم او هم نتوانست چگونگي مرگش را تشخيص دهد و فقط گفت خفگي است .

*از كجا فهميدي كساني كه با آنها در ارتباطي جن هستند ؟ آيا قبلا جن ديده بودي ؟

**نه من جن نديده بودم از آنجاييكه آنها غيب مي شدند و شكل واقعي خود را در خواب به من نشان مي دادند . آنها در بيداري به شكل انسانهايي عجيب با پوششي عجيب خودشان را به من نشان مي دادند ولي در خوابم به شكل واقعي مي آمدند ، آنها داراي شاخهاي خاكستري – چشمان قرمز و پوستي كلفت و براق هستند و در سر و بازويشان خارهايي دارند .

*درس هم مي خواني ؟

**نه من در دوران ابتدايي چون خونريزي بيني داشتم به حدي كه بي هوش مي شدم مدير مدرسه گفت : كه ديگر نمي تواند من را در مدرسه قبول كند ، سال دوم ابتدايي ترك تحصيل كردم ، اما دوباره در سال 79 شروع به درس خواندن كردم . شبانه مي خواندم و غير حضوري واحدهايم را پاس مي كردم .

طوري كه در طول 3 سال ، ده بار معدل قبولي در كارنامه ام بود . ده سال را در سه سال خواندم .

*با وجود جن ها چه طور درس مي خواندي ؟

**با وجود آنها من آن قدر انرژي داشتم كه با نمرات عالي قبول مي شدم .

*آيا تو تخيلي هستي؟

**تخيلي نبودم ونيستم .

*به ارتباط با جن ها علاقه نشان مي دادي يعني قبل از اين جريان دوست داشتي با آنها ارتباط برقرار كني ؟

**من اصلا به آنها فكر نمي كردم حتي مطالعه هم در اين زمينه نداشتم .

*قبل از ديدن جن ها چيز غير عادي در خانه تان رخ نداده بود ؟

**تنها اتفاق غير عادي و جالب اين بود كه بعضي چيزهايي كه در جايشان بود از جاي ديگري سر در مي آوردند ، يك بار دسته كليدم را روي ميز در اتاقم گذاشته بودم آن قدر دنبالش گشتم تا وسط كتابهايم پيدا كردم .

*رابطه تو با آنها چه طور بود ؟

**دوست داشتم پيش من بمانند ، من خيلي به آنها عادت كردم وقتي آنها نيستند من هيچ انرژي ندارم .

*دوست داشتي مثل جن ها باشي ؟

**آنها به من مي گفتند : سيستم عصبي تو مشكل داره و زياد عمر نمي كني ، اگر تا يك مدت با ما باشي جزئي از ما مي شوي آنها مي گفتند ما تو را قوي و بعد ضعيف كرديم تا بفهمي هيچ انساني به كمك تو نمي آيد ، آنها از انسانها متنفرند .

*الان چه احساسي نسبت به آنها داري ؟

**دوست دارم دوباره بيايند آخه چند وقتي است كه آنها را زياد نمي بينم . مي خواهم دوباره انرژي بگيرم .
*با اين انرژي كه به تو مي دادند چه كار مي كردي ؟

**من مي توانستم در تاريكي مطلق در آينه به چشمهايم خيره شوم و رنگ آنها را از قهوه اي تيره به كهربائي برسانم و اينكه شبها در آيينه كساني را كه فردا صبح با آن برخورد داشتم مي ديدم . دو برابر يك مرد قدرت داشتم ، جسور وشجاع بودم .

*تو نماز هم مي خواني ؟

**قبل از دوستي با آنها مي خواندم ، ولي بعد از دوستي با آنها نميخوانم چون آنها دوست ندارند.

*وقتي با آنها دوست شديد و رابطه پيدا كرديد در مورد خود چه فكر ميكرديد ؟

**فكر ميكردم از آدمهاي ديگه جدا هستم و از همه آدمها بزرگترم جن ها به من مي گفتند، چشمانت را ببند و من اين كار را ميكردم و با خودم مي گفتم، يك جن بكش – يك جن شرور ويا خوب بكش بعد وقت چشمانم را باز ميكردم يكي از اونها را به صورت تصويري مبهم روي كاغذ مي كشيدم .

*چند سال هست در اين خانه زندگي مي كني ؟

**از موقعي كه به دنيا آمدم 19 سال .

*پدرت چندساله فوت شده ؟

**او فروردين ماه 1377 فوت شده است .

*جن هايي كه با آنها ارتباط داري چند نفرند ؟

**اول 4 نفر بودند اما الان بيشترند .

*از كدومشون بيشتر خوشت مياد ؟

**از بچه يكي از جن ها

مادر زينب مي گويد :
يك روز داشتم چاي مي خوردم كه ديدم يك زني دارد از حياط به طرف در اتاق مي ايد . رفتم در را بستم چون احساس مي كردم براي اذيت كردن زينب مي ايد وقتي كه در را بستم براي اين كه تلافي كند هر چي آشغال بود ، ديدم از بالا به داخل چايي من مي ريزد .
زينب به من گفت : من يك دختر باردار سياه مي بينم كه تو خانه خواهرم از اين اتاق به آن اتاق مي رود .
و حالا خود زينب در ادامه گفته هاي مادرش مي گويد :
جالب اينجاست كه وقتي مامانم با آنها لج مي كند و به روي زمين آب جوش مي ريزد ، كف پاي من مي سوزد و حالت تشنج به من دست مي دهد .

در آخر خبر نگار هفته نامه از زینب پیشگویی می خواهد که او از طریق جن ها جواب درستی ارائه می دهد.

بر گرفته از کتاب "جن ها همه جا هستند"ج 1
نویسنده سید محمد مهدی حسینی چمانه ای


بــررســــی کــارشــنـاســـی مــاجـــرای ایــن دخــتــر جــن زده

نویسنده ی کتاب جن ها همه جا هستند نظر کار شناسی خود را چنین ابراز نموده اند که در ذیل می خوانید:

سزاوار نیست آدمی درباره چیزی که از آن اطلاع ندارد آن را انکار کند بلکه باید آن را ممکن دانسته وسپس با بررسی و پژوهش آن را پذیرفته یا انکار نماید. در مورد مشاهدات عینی هیچ فردی به صراحت نمی توان اظهار نظر کرد زیرا بسیاری از اسرار این عالم ازما پوشیده است. بشر حتی فرشتگان الهی این تدبیر کنندگان نظام هستی را نمی بیند در حالی که این مو جودات نورانی در زمان ادریس پیامبر به میان مردم می امدند وبر آنها سلام کرده و با آنان سخن می گفتند و با مردم مومن وبا ایمان آن عصر نشست و برخاست داشتند .

علامه ی مجلسی در بحارالانوار جلد ۶۱ از پیامبر اعظم نقل میکند: جن بر سه قسم است:
۱. جن هایی که دارای پر و بال هستند که همواره مانند ابر و باد در هوا پرواز می کنند و انقباض و انبساط دارند.
۲. جن هایی که به شکل حیوانات تغییر قیافه می دهند مانند مار عقرب سگ گربه و.
۳. جن هایی که دارای تکلیف اند. این گروه یا رستگارند و یا گنهکار. برای این دسته از جنیان از سوی خداوند وعده و وعید مانند انسانها آمده است و بیشتر درمکان های خلوت زندگی می کنند و از مکانی به مکان ذیگر منتقل می شوند.

جنیان قوه تلقین به آدم را دارند و می توانند رو ی افکار بشر اثر گذار باشند و هرچه دستور دهند انجام پذیرد. کارهای سریع و اعمال شاقه را انجام می دهند که بنی آدم از عهده ی آن نمی توانند برآیند. جن ها از گذشته وآینده آگاهی ندارند اما گا هی خبرهایی از آینده می دهند که مطابق با واقع و صحیح می باشد. آنان بر امور پنهانی مانند اشیاء گمشده واموال مسروقه آگاهی داشته و توانایی حمل اشیاء وجا به جایی آنها را دارند.جن ها می توانند خود را به اشکال گوناگون در آورده وبه صورت انسان و حیوان جلوه نمایند و بیشتر خود را شکل حیواناتی متصور می کنند که با انسان مانوس هستند.

در آیات قرآن کریم از به ضلالت رسیدن انسانها به وسیله جن و انس اشاره شده است. در سوره فصلت آیه ۲۹ می خوانیم: و قال الذین کفروا ربنا ارناالذین اضلانا من الجن والانس یعنی کافران می گویند پروردگارا آن دو گروه از جن و انس را که ما را گمراه کردند نشان ده .

از میان جن ها پیامبری مبعوث نشده است. از دستورات پیامبران آدمیان تبعیت می کنند. دارای مذاهب مختلف اند. عده ای به مذهب مسیح وبرخی از آن ها به اسلام گرویده اند. آن ها مومن کافر ناصب یهود و مجوس و نصاری دارند. این که جن هایی دوست ندارند فردی نماز خوانده و عبادت کند نشانگر ان است که آن جن ها مسلمان نبوده و آئینی غیر از آئین یکتا پرستی دارند. وقتی روح ضعیف شد جن ها رخنه می کنند همان طور که وقتی جسم ضعیف شود میکروب ها به آن حمله ور می شوند. به بیان دیگر جنیان شریر در نفوس ضعیفه مستعده برخی از انسان ها تاثیر گذارند.

انسان ها که اشرف مخلوقات این جهان اند هیچ نیازی به ارتباط با این موجودات ندارند.ارتباط با این موجودات عاقبت اش تباهی انسان را در بر دارد.

فرد جن زده باید دعای دفع جن همراه خود نماید و برخی از ادعیه ی وارد شده در این زمینه را مکرر قرائت کند. حرز ابی دجانه را حتما همراه داشته باشد. برای دور کردن جن و شیطان باید به خدا تو سل جست. جن با صدای ذکر فورا دور می شود. ذکر بسم الله اثر بد جن کافر و شریر را از بین می برد.

هر کس سوره ی دخان را نوشته و همراه خود نماید از گزند و آسیب جن ها در امان خواهد ماند.
هر کس سوره های فلق و ناس را هر روز تلاوت کند از صدمه جن و انس محفوظ می ماند.
هر کس سوره ی جن را قرا ئت کند هرگز آسیبی از جن و انس نخواهد دید.

نشریه ندای ایران اردیبهشت ۱۳۸۳شماره۱۹۴

جن ها همه جا هستند ج۱ ص ۸۱ ،۸۲ ، ۸۳




.



جــن هــا هــر شــب کـتـکم مـی زنـنـد

سید محمد مهدی حسینی چمانه ای
ندای ایران/27 اسفند 1383/ش204،ص9

زن جوان پس از ماه ها آزار واذیت توسط جن ها ناچارشد تن به خواسته های آنها بدهد با چشمانی اشکبار در دادگاه کرج حاضر شد.این زن و شوهر جوان پس از چندسال زندگی برای این که زن جوان از شکنجه های و آزار واذیت جن ها نجات یابد طلاق گرفت.

21 تیر ماه سال 83 زن وشوهر جوانی در شعبه 17 دادگاه خانواده کرج حاضر شدند ودرخواست شان را برای طلاق توافقی به قاضی اکبر طالبی اعلام کردند.
شوهر 33 ساله این زن به قاضی گفت:من وهمسرم از اول زندگی مان تا حالا با هم هیچ مشکلی نداشتیم ولی حالا با وجود داشتن دو دختر 10 و 2 ساله به خاطر مشکلاتی که همسرم به آن مبتلا شده است ناچار شده ایم که از هم جدا شویم.
مرد در ادامه حرفهایش گفت:هر شب جن ها به سراغ زنم می آیند واو را به شدت آزاز و اذیت می کنند من دیگر نمی توانم زنم را دراین شرایط ببینم.
زن جوان به قاضی گفت:13 ساله بودم که در یک محضر در کرج مرا به عقدهمسرم که 9 سال از من بزرگتر بود در آوردند.درست یک هفته بعد از عقدمان بود که خوابهای عجیبی را دیدم در عالم کودکی بودم و معنای خواب ها را نمی فهمیدم ولی اولین خوابم را هرگز فراموش نمی کنم.آن شب در عالم رویا دیدم که چهار گربه سیاه و یک گربه سفید در خانه امان آمده اند گربه های سیاه مرا به شدت کتک می زدند ولی گربه سفیدطرفداری مرا می کرد و از آنان خواست که کاری به من نداشته باشند از خواب که بیدارشدم متوجه خراش ها و زخم هایی روی بدنم شدم که به آرامی از آن خون بیرون می زد.دیگرترس مرا برداشته بود حتی روزها وقتی جلوی آینه می رفتم گربه ها را درچشمانم میدیدم.
از آن شب به بعد جنگ و جدال های من با چند گربه ادامه پیدا کرد در این مورد ابتدا با هیچ کس حرفی نزدم وتنها خانواده من و خانواده او جای زخم ها را می دیدند دوران عقد 9 ماه طول کشید چون این شکنجه ها ادامه داشت خانواده ام مرا نزد یک دعانویس در ماهدشت کرج بردند او در کاسه آبی دعا خواند و بعد کاسه را کنار گذاشت به آینه نگاه کردم گربه ها را دیدم آن مرد دعانویس دست و پای گربه ها را با زنجیر بسته بود بعد از آن به من گفت باید چله نشینی کنی وتا چهل روز از چیزهایی که از حیوانات تولید شده استفاده نکنی تا چند روز غذا رشته پلو و عدس پلو می خوردم و این مساله و دستوراتی را که او داده بود رعایت کردم اما روزهای بعد پدر شوهرم که خسته شده بود اجازه نداد که این کار را ادامه بدهم. بعد از جشن عروسی ما آن گربه ها رفتند جای دیگر یک گربه سیاه با دوغول بیابانی که پشت سر او حالت بادی گارد داشتند سراغم آمدند.غولها مرا می گرفتند و گربه سیاه مرا می زد .
من با این گربه 5 سال جنگیدم تااین که یکی از بستگانم ما را راهنمایی کرد تا مشهد نزد دعانویسی برویم دعانویس مشهدی از ما زعفران - نبات -پارچه و کوزه آب ندیده خواست او به کوزه چاقو می زد زمانی که ما از خانه او خارج می شدیم ناگهان کوزه را پشت سرم شکاند و من ترسیدم او گفت جن هارا از بین برده است . همان شب گربه بزرگ سیاه در حالیکه چوبی در دست داشت به همراه 13 گربه کوچک سراغم آمدند و مرا به شدت کتک زدند حال یک گربه تبدیل به 14 گربه شده بود .باز بستگان مرا راهنمایی کردند سراغ دعانویس های دیگری برویم در قزوین پیرمردی با ریش های بلند در چالوس پیر مردی در روستای خاتون لر در تهران و حتی 40هزارتومن پول دادیم و دعا نویسی از اطراف اراک به منزلمان آوردیم و 250 هزار تومن از ما دستمزد خواست اما او که رفت همان شب باز من کتک خوردم در این 12 سال 10-15میلیون تومن خرج کردیم اما فایده ای نداشت حتی در بیمارستان نزد چند روانپزشک رفتیم ولی کاری از دستشان بر نیامد. چاقو قیچی سنجاق هرچه بالا سرم گذاشتم نتیجه نداشت حتی دعا گفتم جن ها کیف دعا را برداشتند و چند روز بعد کیف خالی را در گردن دخترم انداختند .

گربه سیاه به اندازه یک میز تلویزیون بود او روی دو پا راه می رفت بینی بزرگ قرمز و گوش های تیز و چشمان براقی داشت و مثل آدم حرف می زد اما گربه ای کوچک چهار پا بودند و جیغ می کشیدند .از زندگی با شوهرم راضی بودم و همدیگر را بسیاردوست داشتیم . اما جن ها از من می خواستند که از همسرم جداشوم .اوایل فقط شب هاآنها را می دیدم اما کم کم روزها هم وارد زندگی ام می شدند . گربه بزرگ مرا بسیاردوست داشت وبا من حرف می زد به من می گفت از شوهرت طلاق بگیر او شیطان وبد دهن است به تو خیانت می کند .

شب ها که شوهرم می خوابید آن ها مرا بالای سر شوهرم می بردند به من می گفتند اگر با ما باشی و از همسرت جدا شوی ارباب ما میشوی اما اگر جدا نشوی کتک خوردنها ادامه دارد . آنها سه راه پیش پایم گذاشتند به من گفتند نزد دعانویس نرو فایده ای ندارد فقط یا از همسرت جدا شو و یا با ما بیا و یا خود کشی کن.آن ها شب ها مرا بیرون می بردند وقتی با آن ها بودم پشتم قرص بود و از تاریکی نمی ترسیدم چون از من حمایت می کردند . آن ها مرا به عروسی هایشان می بردند فضای عروسی هایشان سالنی تمیز شفاف و مرتب بود در عروسی هایشان همه نوع میوه بود در عروسی ها گربه بزرگ یک سر میز می نشست و من سر دیگر میز و پذیرایی آن چنانی از میهمانان می شد آن ها به من طلا و جواهرات می دادند . در حالی که ساز ودهل نمی زدند اما صدای آن به گوش می رسیددر میهمانی ها همه چیز می خوردم و خوش می گذشت اما وقتی پای حرف می رسید آن ها مرابه شدت کتک می زدند فضایی که مرا در آن کتک می زدند با فضای عروسی شان زمین تا آسمان فرق داشت . محله ای قدیمی مثل ارگ بم با اتاق های کوچک در فضایی مه آلود وکثیف که معلوم نبود کجاست در آن فضا فقط گربه بزرگ روی صندلی می نشست و گربه های کوچک همه روی زمین روی کول هم سوار بودند بیشتر ساعاتی که مرا کتک می زدند 3 صبح بودحدود 2 ساعت مرا می زدند اما این دو ساعت برای شوهرم شاید 20 ثانیه می گذشت اوبا صدای ناله های من بیدار می شد و می دید از زخم ها خون بیرن می زند .
زخم ها رابابتادین ضد عفونی می کردم وقتی گربه بزرگ مرا می زدجای زخمها عمیق بود اما تعدادزخمها کمتر بود . گاهی که او نمی زد وبه گربه های کوچک دستور می داد آنها خراش های زیادی به شکل 7 را روی تنم وارد می کردند حتی صورت مرا با این خراش ها شطرنجی میکردند حتی گاهی شب ها مرا تا صبح می زدند.شبهایی که قرار بود کتک بخورم کسل می شدم ومی فهمیدم می خواهند مرا بزنند. آن ها سه سال مدام به من می گفتند باید از شوهرت طلاق بگیری . در حالی که دختر بزرگم 7 ساله بود من دوباره باردار شدم . آن ها بقدری عصبانی بودن که مرا تا حد بیهوشی کتک زدنددر 9 ماه بارداری بارها آن ها به من حمله می کردند تا بچه را از شکمم بیرون بکشند واو را از بین ببرند شب ها همسرم بالای سرم می نشست تا آنها مرا کتک نزنند اما او فقط پنجه هایی که به بدنم کشیده می شد را میدید وکاری نمی توانست بکند . زمانی که منزل مادرم می آمدم جن ها با من کاری نداشتندو سراغم نمی آمدند اما به محض آنکه پا در خانه شوهرم میگذاشتم آنها اذیت و آذار راشروع می کردند . یک شب پدر شوهرم گفت تا صبح با قمه بالای سرت می نشینم و هر چند وقت قمه را از بالای سرت رد میکنم تا آنها کشته شوند نزدیکیهای صبح پدر شوهرم چندلحظه چرت زد که با صدای فریاد من بیدار شد ودید بدن من به شدت زخمی و خون آلود است . پدر شوهرم سر این قضیه 4 ماه مارا به همراه اثاثیه مان به منزل خودش برد اما شب که خوابیده بود آن ها سراغش آمده و گفته بودند عروست کجاست و او گفته بود در آن اتاق با دخترم خوابیده است صبح که از خواب بیدار شدم دیدیم صورتم خون آلود است .
دیگرکمتر کسی به منزل ما رفت وآمد داشت . یک بار برادرم آمد به منزلمان و دید دخترم مشق هایش را می نویسد ومن حمام هستم اما صدایی از حمام نمی آید بعد از 20 دقیقه که در را باز کرد می بیند من در حمام زیر دوش غرق در خونم .
یک بار به دستشوئئ رفته بودم و تا 3 ساعت بیرون نیامدم خواهرانم که نگران بودن در را بازکرده و دیدند تمام بدنم چنگ خورده و جای خراش است.گربه بزرگ دوپا علاقه زیادی به من داشت او فقط فردای من را به من می گفت او در مورد من بسیار تعصب داشت و اگر کسی به من توهین می کرد او می گفت تو چیزی نگو تلافی اش را سرش در می آید . همیشه همه می گفتند آه و نفرین تو میگیرد . من کاره ای نبودم فقط حمایت و تعصب جن ها بود بیشتر اوقات می فهمیدم بیرون چه اتفاقی می افتد حتی خیلی وقت ها که قرار بود جایی دعوایی شود من خودم را قبل ازآن میرساندم تا جلوی دعوا را بگیرم.همه به من می گفتند اگر از آن ها جواهرات بخواهی برایت می آورند یک بار از آن ها خواستم آن ها یک انگشتر بزرگ مروارید که حدود 30 نگیناطراف آن بود برایم اوردند اما گفتند تا یک هفته به کسی نگو و بعد آشکارا دستت کن اما شوهرم آنرا در جیب اش گذاشت وبه همه نشان داد جن ها آمدند آنرا بردند و به من گفتندلیاقت نداری.
دیگر کم کم نیرویی مرا به خارج از خانه هدایت می کرد و بی هوا بیرون ازمنزل می رفتم اما نمی دانستم کجا بروم.این اواخر به مدت سه ماه زنی جوان و بسیارزیبا با موهای بلند و طلایی رنگ در حالیکه چکمه ای تا روی زانوهایش می پوشید از اوپن آشپزخانه وارد منزلمان می شد دختر کوچک ام او را دیده و ترسیده بود روی چکمه هایش از پونز پوشیده شده بود او روزها به خانه ما می امد و بسیار کم حرف می زد وزیبایی و قدرت این زن حیرت اور بود او بدون آن که چیزی بگویم ذهن مرا می خواند و کارها را انجام می داد حتی دکور منزل را تغییر می داد و لباس های او مانند لباس های من بود اگر من در منزل روسری به سر داشتم او هم روسری به سر داشت او در منزل همه کارها را می کرد اما وارد آشپزخانه نمی شد و چیزی نمی خورد .
یک بار برای من گوشت قربانی آورد.تا این که همسرم به خانه برگشت و از تغییر دکوراسیون اتاق خواب ناراحت شد و آن را مانند اولش کرد زن چکمه پوش دیگر سراغم نیامد ولی گربه بزرگ گفت همسرت تاوان کارش را می دهد و همسرم به زندان افتاد این روزهای آخر سه زن ویک مرد به سراغم آمدند و در اتاق پرستاری مرا اذیت می کردند یکی از زن ها شبیه من بود آزارآنها که تمام می شد گربه ها می آمدند.از شوهرم خواستم که از هم جدا شویم دیگر توان مبارزه با آنها را نداشتم روز ها در حین جمع وجور کردن خانه ناگهان بویی حس کردم بویی عجیب بود می فهمیدم الان سراغم می آیند و مرا به قلعه می برند و کتک می زنندناگهان بیهوش می شدم گاهی تا 48 ساعت منگ بودم راه میرفتم و غذای زیادی می خوردم اما خودم چیزی نمی فهمیدم.

صبح روز بعد زوجین در دادگاه حضور یافتند روی صورت زن جوان زخم عمیق سه چنگال با فاصله ای بیشتر از دست انسان وجود داشت و صورت و دست های زن خون آلود بود.در 10 مرداد حکم طلاق صادر شد زن جوان گفت جن ها دیشب آمدند ولی دیگر مرا نمی زدند آنها خوشحال بودند و گفتند اقدام خوبی کردی آن را ادامه بده این زن جوان گفت:رای طلاق را دوماه بالای کمد گذاشتم و اجرا نکردیم آن ها شب سراغ من آمدند ومرا وحشتناک کتک زدند طوریکه روی بدنم خط ونشان کشیدند.
با همسرم قرارگذاشتیم ساعت 19 عصر روز بعد برای اجرای حکم طلاق به دفترخانه برویم و حضانت دودختر م به همسرم سپرده شد.ساعت 17 آنروز قبل از مراجعه به محضر همسرم مرا نزد دعانویسی برد مرد دعانویس به همسرم گفت:اگر زنت را طلاق بدهی جن ها او را می برند واز ما 10 روز مهلت خواست تا جن ها را مهار کند خانواده ام گفتند تو که 12 سال صبرکردی این 10 روز را هم صبر کن اما در این ده روز کتک ها شدیدتر بود طوری که جای زخم ها گوشت اضافه می آورد حتی سقف دهانم را زخم کرده بودند و موهای سرم را کنده بودند.چند بار مرا که کتک می زدند دختر کوچکم برای طرفداری به سمت من دوید اما آنهادخترم را زدند.پس از اجرای حکم طلاق جن ها خوشحال بودند بعد از آن چند بار به منزل همسرم رفتم تا کارهایش را انجام دهم و خانه اش را مرتب کنم اما جن ها با عصبانیت سراغم آمدند و دندان قروچه می کردند.بعد از طلاق که به خانه پدرم به همراه دو دخترم برگشتم دیگر آن ها سراغم نمی آیند ومرا نمی زنند تا چند وقت احساس دلتنگی به آنهادارم اگر بخواهم می توانم آنها را ببینم.



.



بچه جـن پیـشگو در قـزویـن


سیدمحمدمهدی حسینی چمانه ای
ندای ایران/23 اسفند 1382/ش 8،ص3


اعضاى هشت نفره يك خانواده قزوينى ادعا مى كنند كه از ۱۱ماه پيش يك بچه جن با آنان در ارتباط است ومى توانند به وسيله او از آنچه در آينده روى مى دهد مطلع شوند. فرزندان اين خانواده پس از دوستى و آشنايى با اين بچه جن دچار مشكلات شديد روحى و روانى شده اند.


نـخسـتـيـن بـار چـه گـذشـت :
خانه در محله اى قديمى واقع شده است. پدر خانواده با نگرانى در مورد آنچه كه روى داده مى گويد: ۱۱ماه پيش بود. پسر كوچكم كه ۱۵ساله است دچار حالت تشنج گونه شديدى شده و در ناحيه گردن تمام رگهايش متورم شده و عضلات دستها و صورتش به شدت منقبض شده بود. او با صداى وحشتناكى با تمام ما درگير شده بود.

وى گفت: از اينكه پسرم دچار جنون آنى شده ترسيده بودم ونمى دانستم چه كار كنم، هيجان او به اندازه اى بود كه همه به او خيره شده بوديم تا اينكه او جلوى آينه رفت و در آن شروع به حرف زدن كرد.
وى گفت: بعد از آن كم كم آرام شد و بعد با اشاره به ما گفت: اين دختر دوست من است. ما هيچ كس را نمى ديديم ولى او در آينه شروع به صحبت كردن با او كه روز بعد وقتى سرسفره براى خوردن ناهار نشسته بوديم همسرم خواست پارچ آب را وسط سفره بگذارد، پسرم در يك لحظه پارچ را برداشته و به ديوار كوبيد و گفت: مامان! حواست كجاست؟ چرا پارچ را روى سر دوست من مى گذارى؟ خيلى از اين وضعيت احساس خطر كردم براى همين بود كه همان روز پسرم را به نزد يك متخصص روانپزشكى بردم و مشكل را با آنان در ميان گذاشتم ولى دكتر قرص آرامبخش براى او نوشت كه هيچ تاثيرى روى او نداشت و تنها براى مدتى او را آرام مى كرد.

دوميـن جــن زده
وى گفت: وضعيت پسرم همه اعضاى خانواده را پريشان كرده بود. همه نگران وضعيت او بوديم و مى ترسيديم كه مبادا بلايى سر او بيايد. در اين ميان دخترم كه تازه نامزد كرده بود بيشتر از بقيه احساس نگرانى مى كرد. بعد از چندروز متوجه شدم دخترم كه پرشور، اجتماعى و سرو زبان دار بود، ساعتها گوشه اى مى نشيند و به حالت افسردگى مبتلا شده است.
دخترم ديگر از خانه بيرون نمى رفت و در گوشه اى مى نشست. ساعتها گريه مى كرد. فكر مى كردم به خاطر وضعيت برادرش به اين روز افتاده است، ولى بعد از چندروز حالت عجيبى از او سر زد او ناخن هايش را به شدت مى جويد و در زمانى كه در اتاق تنها بود با خودش حرف مى زد. نامزد دخترم از وضعيتى كه پيش آمده بود گلايه مى كرد و رفتارهاى دخترم با او باعث شد كه او ناراحت شود و سرانجام به توصيه من رفت و آمدش را به خانه ما كم كرد.
اين پدر ادامه داد: دخترم در حرفهايش جسته و گريخته از دخترى حرف مى زد كه ما قادر به ديدن او نبوديم. او كم كم ديگر جلوى ما با موجودى حرف مى زد كه به چشم ما نمى آمد. هر روز شانه اى به دست مى گرفت و درهوا طورى تكان مى داد كه انگار دارد موهاى كسى را شانه مى كند.

وى ادامه داد: چند روزى گذشت يك روز تشنج شديدى به او دست داد و در يك لحظه به طرف من حمله كرد. از اين رفتار دخترم تعجب كردم. او با ناراحتى به من گفت: بابا! تو مقصر تمام بدبختى هائى هستى كه براى دوست من به وجود آمده است. سعى كردم او را آرام كنم. از او علت را پرسيدم و او گفت: تو دست هاى دوست مرا سوزانده اى.

سومـيـن جــن زده
پدر مى گويد: پسر ديگرم هم بعد از مدت كوتاهى مثل آن دو شد. او هم از دوستى حرف مى زد كه ما او را نمى ديديم. مى دانستيم كه اين پسرمان هم مثل آن دوتاى ديگر جن زده شده است.

پيــشگـويـى
مادر خانواده در حالى كه ناراحت است مى گويد: در شرايطى بوديم كه نمى دانستيم چه كنيم. شوهرم و من به هر درى مى زديم به نتيجه نمى رسيديم. يك روز دخترم را شروع به نصيحت كردم و به او گفتم: دخترم تو چرا پدرت را آدمى سنگدل مى دانى كه دوست تو را سوزانده است. او آدم مهربانى است. دخترم گفت: مى دانى كه بابا قبلاً قصد ازدواج با شخص ديگرى را داشته است و اصلاً به تو هيچ علاقه اى ندارد. بعد هم گفت: زياد نگران دايى نباش. دايى دچار ناراحتى كليه است و تا ۱۰ ماه ديگر مى ميرد. ۱۰ ماه بعد برادرم در بيمارستان جان سپرد. ديگر متوجه خطر جدى در نزديك خودمان شده بوديم. هركس آدرسى از پزشك، دعانويس و امامزاده مى داد بچه ها را به آنجا مى برديم. حتى گفتند زنى در شمال كشور امكان تسخير اجنه را دارد و ما بچه ها را به آنجا برديم. خانه آن زن در روستايى دورافتاده بود. پيرزن بچه هايم را داخل اتاقى برد. صداى ضجه بچه هايم را مى شنيدم، ديوانه شده بودم نمى توانستم تحمل كنم. شوهرم هم وضعيت بدترى از من داشت پيرزن با سرسختى به ما اجازه واردشدن به اتاق را نمى داد.

وى گفت: پنج روز آنجا بوديم. بچه هايم آرامتر شده بودند. پيرزن به من گفت: مقصر اصلى تمام اين ماجراها شوهر تو است. ولى نه من و نه شوهرم واقعاً علت را نمى دانستيم. چند روز بعد از بازگشتن به قزوين دوباره سردردها، تشنج ها، حرف زدن ها، شانه زدن موهاى دخترك جن و واگويه ها وپيشگويى ها شروع شد. هر روز وقتى سر سفره ناهار يا شام مى نشستيم مى دانستيم كه دخترم قاشق قاشق به دوستش غذا مى دهد. او قاشق را پر مى كرد در هوا مى چرخاند و به سوى كسى كه كنارش نشسته بود مى گرفت و غذاى درون قاشق در يك لحظه ناپديد مى شد، بى آنكه ببينيم كسى قاشق را به دهان مى برد.
پسر كوچك خانواده كه ۱۵ ساله است مى گويد: دوستم دخترى است كوچك. او مثل ما لباس مى پوشد ولى دست هاى او سوخته است. دوستم هميشه گريه مى كند و از پدرم ناراحت است. چرا؟
پسرك مى گويد: خب معلوم است پدرم دست هاى او را سوزانده است. پدر من، پدر ومادر او را هم سوزانده و كشته است. پسرك بغض مى كند و مى گويد: او در كنار من مى نشيند و من با اوحرف مى زنم و او اطلاعات زيادى را به من مى دهد.

چـهـارميـن جــن زده

خاله بچه ها كه از شنيدن وضعيت بچه هاى خواهرش نگران شده است راهى قزوين مى شود تا جوياى حال آنان شود ولى اين زن بعد از چند روز اقامت در اين خانه وقتى به خانه اش باز مى گردد، دچار همين حالات مى شود بر اثر پيش آمدن اين حالات، همه از او فاصله مى گيرند و مشكلات زيادى براى او و خانواده اش پيش مى آيد.

كـودكـان جــن زده ی مـحـلـه

چند كودك و نوجوان كه به نوعى از دوستان فرزندان اين خانواده قزوينى هستند بعد از مدتى دچار حالات مشابهى مى شوند. وضعيت همسايگان محله به هم ريخته است. يكى از اين خانواده ها كه ادعا مى كند فرزندش جن زده شده يك كوچه بالاتر و ديگرى چند كوچه آن سوتر ساكن است.

بـچــه جــن

تمام اين كودكان در مورد دوست كوچك خود مى گويند: او دخترى كوچك است. كاملاً شبيه انسان است. دست هايش سوخته است. لباس تميز ومرتبى بر تن دارد. او هميشه در حال گريه وزارى است. موهايش بلند است و مثل همه انسانها حرف مى زند. پدر خانواده در مورد حالاتى كه در تمام فرزندانش مشاهده كرده است مى گويد: وقتى در لحظاتى بچه هايم ادعا مى كنند كه دوست جن شان را مى بينند دست هايشان مثل او از هم به دو طرف باز مى شود. عضلاتشان كشيده شده، چشمان شان كاملاً سرخ و پرخون و رگ هاى گردنشان متورم و چهره شان دگرگون مى شود.

ادامــه ی پيــشگويــى ها
بچه ها گاه و بى گاه از .، نبودن همسايه، آمدن ميهمان، كتك و دعوا در محل كار خبر مى دهند. در حالى كه اين پيشگويى ها تاكنون كاملاً درست بوده است. مادر بچه ها با گريه مى گويد: نمى دانم چرا بچه هايم اينطورى شده اند. از اين وضعيت ناراحت هستيم. آنها بعد از تشنج با تزريق سرم و دارو آرام شده و به حالت عادى باز مى گردند.

متخصصان چه مى گويند؟
يك كارشناس ارشد روان شناسى با اشاره به مشكلات روحى و روانى اين افراد مى گويد: جن قابل لمس يا ديدن نيست. در احاديث و روايت اسلامى نيز به آن اشاره شده ولى به صورتى كه اين خانواده وبچه ها ادعا مى كنند نيست به احتمال قوى همه اين افراد دچار ناراحتى روحى-روانى كه زاده تخيل و تلقين است شده اند.


.



عزاداری جنیان

خاطره ای از آقای جعفر لنکرانی


جعفر لنکرانی در امامزاده ای از فرزندان امام حسن مجتبی (ع) که در نزديکی شهر لنکران قرار دارد
چند سالی نگهبان بودند.
او مي گويد : وقتی شب مي شد صدای گريه و شيون عده ای را مي شنيدم که مرا از خواب بيدار مي نمود. يک شب روی پشت بام در کمين ايستادم تا ببينم چه کسانی می آيندو شيون و زاری می کنند. خيلی منتظر ماندم که دو ساعت پس از نيمه شب عده ای را ديدم وارد امام زاده شدند، در حالی که همه درب ها قفل بودند. خيلی تعجب کردم که اين ها چگونه داخل امام زاده شدند.
قصد داشتم پليس را خبر کنم که دو باره همان صداها را شنيدم .
صدا صدای روضه بود .مطمئن شدم که مسلمانند از پشت بام پايين آمده و به آنها گفتم آی محبان اهل بيت (ع) شما کی هستيد ؟ آنها که تعجب کرده بودند گفتند: مگر شما ما را می بینید. گفتم آری شمارا می بینم. يکی از آنها گفت : ما از جنيان شيعه و محبان اهل بيت (ع) هستيم.
از آن پس ديگر وجود آنها و نیز شیون و زاری آنها مرا اذیت و آزارم نمي داد و گاهی مشکلی برايم پيش می آمد آنها مشکلم را برطرف نمودند.
نشریه ندای ایران، ۲۱ شهریور ۱۳۸۳ ، شماره ۲۱۳



.



همزادهای جنی و ملکی


خلقت همزاد سفلي از آتش است زيرا جن از آتش خلق شده است ( سوره الرحمن آيه ي۱۶) و همزاد ملك خلقتش از نور است .

دو همزاد سفلي و علوي از اين جهت كه مي توانند به هر شكلي در آيند وجه اشتراك دارند با اين تفاوت كه همزاد جني مي تواندخود را به شكل برخي حيوانات ظاهر كند ولي همزاد علوي يا فرشته اي كه نام او از انسان استخراج مي شود به هر شكلي مي تواند در آيد اما به شكل نجس العين ظاهر نمي شود .

همزاد جني و ملكي تابع نام است . همزاد هر انساني به تبع آن شخص مي تواند عامل خير باشد مانند همزاد نيكان و صالحان ، به همين دليل گاه براي همه ما اتفاق افتاده كه نزد بزرگي مي رويم و بي اختيار احساس آرامش مي كنيم .

همچنين طبيعت همزادهاي هر فردي با طبيعت و مزاج آن فرد موافق است .

مثلاً طبيعت برخي از افراد گرم و مرطوب ، سرد و مرطوب و يا گرم و خشك و يا سرد و خشك است . همزادهاي انسان ها هم به طبع طبيعت اين چنين هستند .

به همين دليل است كه برخي از ارواح با بعضي ديگر سازش دارند مثل سازش روح با بدن مثالي يا سازش همزاد ملكي با موکلی به نام عتيد و سازش همزاد جني با موكلي به نام رقيب كه اين دو موكل ( عتيد و رقيب ) از آيات قرآن استخراج مي شود ( سوره ي ق ، آيات ۱۷ و ۱۸ )

در روايات اسلامي نيز به دو همزاد ملكي و جني اشاره شده است مثلاً ابوحامد غزالي در كتاب احياء العلوم از قول جابربن عبدالله مي نويسد : چون حضرت آدم (ع) به زمين آمد اظهار داشت : اي پروردگار كه ميان من و اين بنده دشمني انداخته اي اگر مرا در برابر او ياري نكني تحمل او را ندارم گفت : تو را هيچ فرزندي متولد نشود مگر آن كه فرشته اي به حمايت او بگمارم .

ابوايوب بن يزيد نيز گفته است : به ما چنين رسيده است كه با فرزندان آدميان ، جنيان ( همزادان ) زايند پس با ايشان ببالند .

تصرفات جنيان بر دو گونه است يكي تصرفات همزاد و ديگري تصرفات غير همزاد است .

همزاد كساني كه نام هاي غير رحماني دارند گاهي در صاحب خود تصرفات شيطاني مي كند و اين كه گاه مي بينم اشخاصي با اسم رحماني جن زده شده اند اين ها تصرفات همزاد نيست بلكه تصرفات ساير اجانين است . مزاحمت هاي اجانين به صورت هاي متعدد است مثلاً اگر در وجود كسي تصرف كنند خواب از او گرفته مي شود و به تعبير علماي علوم غريبه عقد النوم » مي شود .

بنابراين افرادي كه مبتلا به مزاحمت اجانين مي شوند با افرادي كه مبتلا به تصرفات همزاد مي شوند متفاوتند و براي تشخيص اين گونه تصرفات بايد به پيري كه متخصص اين امور باشد مراجعه كرد .

نام همزاد از نام فرد استخراج مي شود و با حروف ابجد قابل محاسبه است .

مثلاً ايرج كه به حرف ابجد 214 مي شود همزاد جني آن ديروش و همزاد ملكي آن ريداييل نام دارد . گاه كه اجانين تصرفات غير رحماني مي كنند كه بهترين راه براي در امان ماندن از بعضي تصرفات غير رحماني تغيير اسم غير رحماني به اسماء رحماني است . البته نام همزاد فقط در بعضي از محاسبات علوم غريبه و يا براي احضار همزاد مفيد است .


کتاب جن هاهمه جاهستند،جلداول



.




عروس جن(2)


پاسخ به نامه تقدیم به دختران پرتخیل


سرور گرامی، دوست عزیز و ارجمندم، نامه حکایت آمیز شما از سرگذشت من وقتی به دستم رسید که من در جهان جن و با جن های مختلفی در مجلسی حضور داشتم که ناگهان جنی به صورت پرنده نامه را به من رسانید و من از دریافت آن بسیار شادمان و خوشحال شدم و آن را برای جنیان حاضر در مجلس خواندم که جنیان با کف و هورا نویسنده نامه را تشویق نمودند. از این که وقت صرف کرده و گوشه هایی از سرگذشت زندگی مرا به رشته تحریر درآوردید بی نهایت سپاسگذارم ولی ناگفته هایی هست که در پاسخ تحریریه شما برایتان می نگارم تا این مجموعه کامل شود.

ازدواج من با دختر جن زوایای بسیار مخفی دارد که از بسیاری از دوستان پنهان مانده است؛ زیرا هنوز هم برخی این ازدواج را به دیده تردید می نگرند اگر نبود بی مهری برخی از دختران انسی و خانواده های آن ها نیازی نبود که من با دختری از طایفه از ما بهتران ازدواج نمایم.

تو نبودی ببینی وقتی به خواستگاری دختری رفتم، چگونه خانواده اش به من اهانت نمودند. نبودی ببینی در یکی از خواستگاری ها علاوه بر اهانت چه تهمت هایی بر من زده شد و با رفتاری خشن و زننده برخورد کردند.

نبودی ببینی وقتی به خواستگاری دختری پا جلو گذاشتم، خواهرش رو به من کرد و گفت: تو در شأن خانواده ما نیستی هرگز نمی گذارم این وصلت صورت بگیرد. این در حالی بود که در جلسات آشنایی، آن خانواده را به رستوران هایی می بردم که هیچ گاه قدم ننهاده بودند و غذاهایی را سفارش می دادم که خودشان می گفتند تا الان این غذاها را ندیده بودند. همان خواهر که این حرف را به من گفت، خودش با کسی که دارای ثروت عالی بود ازدواج نمود و همین که آن فرد موقعیت مالی و اجتماعی اش را از دست داد از او جدا گشت.

نبودی ببینی وقتی به خواستگاری دختری رفتم، همزمان خواستگار دیگری داشت که تنها امتیازش این بود که درآمدش چند هزار تومان بیشتر از من بود و مادرش به من گفت: درآمد تو کم است و فلانی درآمد و مزایایش بیشتر از توست و دخترش را به عقد او در آورد ولی آن مرد خسیس بود و به همین دلیل دخترش بعد از چند سال از او جداشد.

نبودی ببینی خواهان دختری شدم که به من علاقمند بود. وقتی جلوی منزلشان رفتم، پدرش در را باز کرد و دسته گل را به گوشه ای پرت نمود و سیلی محکمی به من زد و گفت: به تو دختر نخواهم داد.

نبودی ببینی که پدر دختری با من شرط کرد بایستی در حساب بانکی ات مبلغ کلانی باشد تا من دخترم را به عقد تو در آورم. مبلغ مورد نظر را با هزار زحمت فراهم نمودم و مبلغ موجودی حسابم را به پدرش نشان دادم که پدرش گفت: باید سه برابر این مبلغ را به حساب دخترم واریز کنی تا رضایت دهم.

نبودی ببینی که با خانواده ای در مورد زمان و تاریخ عقد به توافق رسیدم، ولی روز عقد که فردای همان روز بود پیام دادند که از این ازدواج صرف نظر کن. نبودی ببینی چه به حقارت بعضی از خانواده ها مرا نظاره گر بودند، در حالی که هیچ گونه امتیازی نسبت به دیگران نداشتند.

از این همه تبعیض بیزار شده بودم که در یک روز سرد زمستانی با دختری بسیار زیبا روبرو شدم که تا آن لحظه چنین زیبایی را ندیده بودم که بعد دانستم دختری از طایفه جن است و با او ازدواج کردم.همان گونه که خودت برایم نگاشتی عروسی پر رمز و رازی داشتم. جنیان شرکت کننده در عروسی من بالغ بر پانصد هزار نفر بودند، زیرا "طهورا" همسر من، یک شاهزاده جنی بود درون ماشین قدیمی که توسط جنیان تزئین شده بود، جنیان و پریان دیگری بودند که دیده نمی شدند. خانواده ام از ترس جن ها سوار ماشین عروس نشدند؛ در عروسی من آدم های ترسو از ترس آن که جن ها آسیبی به آن ها برسانند، نتوانستند حضور یابند؛ حتی هنوز هم برخی از دوستانم به منزل من نیامده اند. من پس از این ازدواج نتوانستم به صورت خوبی با دوستانم رفت و آمد داشته باشم مگر دوستانی که از شجاعت نسبتاً کافی برخوردار بودند.

از دیگر مشکلات ازدواج با جن این است که مقاربت با زن جنی باعث می شود، آدمی هیچ گونه رغبتی به ن انسی نداشته باشد؛ زیرا لذت جنسی که به آدمی از نزدیکی با جن دست می دهد توصیف ناپذیر است و آدمی دیگر از نزدیکی با ن انسی هیچ گونه احساس لذتی نمی کند و نیز نزدیکی زیاد با جن آدمی را ضعیف کرده و به سوی مرگ می کشاند. در طول یک قرن انسانهایی که موفق می شوند با جن ازدواج نمایند، تعداد آنها به تعداد انگشتان يک فرد نمي‌رسد. اگر نبود نياز جن به آدمي، هرگز جن مبادرت به ازدواج با انس نمي‌کرد و اين سري است که اکنون نمي‌توانم برايت واضح نمايم.

جهان جن، جهان بسيار مرموزي است و به سادگي جهان ما انسان ها نيست. جهاني است پراسرار و سرشار از رازها که هنوز برخي از اسرار آن براي بشر هويدا نشده است؛ زيرا خود جن‌ها نمي‌خواهند آن قسمت از زندگي‌شان براي بشر آشکار شود. اگر کسي آن راز نهاني جن‌ها را بازگو کند، توسط جن‌ها به قتل خواهد رسيد. در جهان جن انسان هايي هستند که با جن‌ها زندگي مي‌کنند بي‌‌ آن که جن‌ها نسبت به آن ها حساسيت داشته باشند. جن‌هايي نيز هستند از جهان جن بيزاري جسته و در هيبت انساني در ميان انسان ها زندگي مي‌کنند بدون آن که بدانند آن ها جن‌اند. من خودم گاهي به جهان اجنه وارد مي‌شوم، در تعجب مي‌مانم و گاهي رغبت‌ام به آن مي‌شود که براي هميشه در جهان آن ها باشم ولي از آن نظر که انسانم دوست دارم در جهان آدم ها باشم هرچند برخي از اين انسان ها بسيار بر من رنج رسانيدند.

کتاب " ازدواج با جن "نویسنده حسینی چمانه ای

سرور گرامی، دوست عزیز و ارجمندم، نامه حکایت آمیز شما از سرگذشت من وقتی به دستم رسید که من در جهان جن و با جن های مختلفی در مجلسی حضور داشتم که ناگهان جنی به صورت پرنده نامه را به من رسانید و من از دریافت آن بسیار شادمان و خوشحال شدم و آن را برای جنیان حاضر در مجلس خواندم که جنیان با کف و هورا نویسنده نامه را تشویق نمودند. از این که وقت صرف کرده و گوشه هایی از سرگذشت زندگی مرا به رشته تحریر درآوردید بی نهایت سپاسگذارم ولی ناگفته هایی هست که در پاسخ تحریریه شما برایتان می نگارم تا این مجموعه کامل شود.

ازدواج من با دختر جن زوایای بسیار مخفی دارد که از بسیاری از دوستان پنهان مانده است؛ زیرا هنوز هم برخی این ازدواج را به دیده تردید می نگرند اگر نبود بی مهری برخی از دختران انسی و خانواده های آن ها نیازی نبود که من با دختری از طایفه از ما بهتران ازدواج نمایم.

تو نبودی ببینی وقتی به خواستگاری دختری رفتم، چگونه خانواده اش به من اهانت نمودند. نبودی ببینی در یکی از خواستگاری ها علاوه بر اهانت چه تهمت هایی بر من زده شد و با رفتاری خشن و زننده برخورد کردند.

نبودی ببینی وقتی به خواستگاری دختری پا جلو گذاشتم، خواهرش رو به من کرد و گفت: تو در شأن خانواده ما نیستی هرگز نمی گذارم این وصلت صورت بگیرد. این در حالی بود که در جلسات آشنایی، آن خانواده را به رستوران هایی می بردم که هیچ گاه قدم ننهاده بودند و غذاهایی را سفارش می دادم که خودشان می گفتند تا الان این غذاها را ندیده بودند. همان خواهر که این حرف را به من گفت، خودش با کسی که دارای ثروت عالی بود ازدواج نمود و همین که آن فرد موقعیت مالی و اجتماعی اش را از دست داد از او جدا گشت.

نبودی ببینی وقتی به خواستگاری دختری رفتم، همزمان خواستگار دیگری داشت که تنها امتیازش این بود که درآمدش چند هزار تومان بیشتر از من بود و مادرش به من گفت: درآمد تو کم است و فلانی درآمد و مزایایش بیشتر از توست و دخترش را به عقد او در آورد ولی آن مرد خسیس بود و به همین دلیل دخترش بعد از چند سال از او جداشد.

نبودی ببینی خواهان دختری شدم که به من علاقمند بود. وقتی جلوی منزلشان رفتم، پدرش در را باز کرد و دسته گل را به گوشه ای پرت نمود و سیلی محکمی به من زد و گفت: به تو دختر نخواهم داد.

نبودی ببینی که پدر دختری با من شرط کرد بایستی در حساب بانکی ات مبلغ کلانی باشد تا من دخترم را به عقد تو در آورم. مبلغ مورد نظر را با هزار زحمت فراهم نمودم و مبلغ موجودی حسابم را به پدرش نشان دادم که پدرش گفت: باید سه برابر این مبلغ را به حساب دخترم واریز کنی تا رضایت دهم.

نبودی ببینی که با خانواده ای در مورد زمان و تاریخ عقد به توافق رسیدم، ولی روز عقد که فردای همان روز بود پیام دادند که از این ازدواج صرف نظر کن. نبودی ببینی چه به حقارت بعضی از خانواده ها مرا نظاره گر بودند، در حالی که هیچ گونه امتیازی نسبت به دیگران نداشتند.

از این همه تبعیض بیزار شده بودم که در یک روز سرد زمستانی با دختری بسیار زیبا روبرو شدم که تا آن لحظه چنین زیبایی را ندیده بودم که بعد دانستم دختری از طایفه جن است و با او ازدواج کردم.همان گونه که خودت برایم نگاشتی عروسی پر رمز و رازی داشتم. جنیان شرکت کننده در عروسی من بالغ بر پانصد هزار نفر بودند، زیرا "طهورا" همسر من، یک شاهزاده جنی بود درون ماشین قدیمی که توسط جنیان تزئین شده بود، جنیان و پریان دیگری بودند که دیده نمی شدند. خانواده ام از ترس جن ها سوار ماشین عروس نشدند؛ در عروسی من آدم های ترسو از ترس آن که جن ها آسیبی به آن ها برسانند، نتوانستند حضور یابند؛ حتی هنوز هم برخی از دوستانم به منزل من نیامده اند. من پس از این ازدواج نتوانستم به صورت خوبی با دوستانم رفت و آمد داشته باشم مگر دوستانی که از شجاعت نسبتاً کافی برخوردار بودند.

از دیگر مشکلات ازدواج با جن این است که مقاربت با زن جنی باعث می شود، آدمی هیچ گونه رغبتی به ن انسی نداشته باشد؛ زیرا لذت جنسی که به آدمی از نزدیکی با جن دست می دهد توصیف ناپذیر است و آدمی دیگر از نزدیکی با ن انسی هیچ گونه احساس لذتی نمی کند و نیز نزدیکی زیاد با جن آدمی را ضعیف کرده و به سوی مرگ می کشاند. در طول یک قرن انسانهایی که موفق می شوند با جن ازدواج نمایند، تعداد آنها به تعداد انگشتان يک فرد نمي‌رسد. اگر نبود نياز جن به آدمي، هرگز جن مبادرت به ازدواج با انس نمي‌کرد و اين سري است که اکنون نمي‌توانم برايت واضح نمايم.

جهان جن، جهان بسيار مرموزي است و به سادگي جهان ما انسان ها نيست. جهاني است پراسرار و سرشار از رازها که هنوز برخي از اسرار آن براي بشر هويدا نشده است؛ زيرا خود جن‌ها نمي‌خواهند آن قسمت از زندگي‌شان براي بشر آشکار شود. اگر کسي آن راز نهاني جن‌ها را بازگو کند، توسط جن‌ها به قتل خواهد رسيد. در جهان جن انسان هايي هستند که با جن‌ها زندگي مي‌کنند بي‌‌ آن که جن‌ها نسبت به آن ها حساسيت داشته باشند. جن‌هايي نيز هستند از جهان جن بيزاري جسته و در هيبت انساني در ميان انسان ها زندگي مي‌کنند بدون آن که بدانند آن ها جن‌اند. من خودم گاهي به جهان اجنه وارد مي‌شوم، در تعجب مي‌مانم و گاهي رغبت‌ام به آن مي‌شود که براي هميشه در جهان آن ها باشم ولي از آن نظر که انسانم دوست دارم در جهان آدم ها باشم هرچند برخي از اين انسان ها بسيار بر من رنج رسانيدند.


کتاب " ازدواج با جن "نویسنده حسینی چمانه ای




.




عروس جن(1)


تقدیم به دختران پر تخیل


در عین سادگی زندگی کردی و همه را دوست داشتی و حقیقت زیستن برایت مبهم نبود تا آن که به مراحل جدیدی از زندگی پا نهادی و به خاطر وظیفه الهی و انسانی به فکر همدم مناسب برای خود افتادی و به خواستگاری کسانی که فکر می کردی برای تو شریک زندگی مناسب اند رفتی و با چالش های جدی روبرو شدی. می خواهم در این نوشتار به برخی از خواستگاری هایی که تو از برخی از دختران پر تخیل داشتی به رسم امانت برایت بنگارم تا گذشته ها و خاطرات تلخی را که داشتی رو به فراموشی نسپاری.

ابتدا می خواهم از آن دختر پر تخیل و پر غرور برایت انشأ کنم:

او چنان در غرور و تخیل هایش غوطه ور بود که همه را از خود می رنجانید. بیشتر زیبایی او موجب عجب و خود پسندی اش شده بود. کار او به جایی رسید محسنی را که از تحقیرهایش به دور نبود، خواستگاری کرد. این دختر پر تخیل همیشه در فضا بود و مدام به زندگی ایده آل می اندیشید. او فردی را که آشنایی چندانی با وی نداشت، به عنوان همدم زندگی اش انتخاب نمود که بعدها وقتی شناختش نسبت به وی کامل شد دانست با مردی قمارباز و هوسران ازدواج کرده است و پس از مدت کوتاهی شوهرش روی به اعتیاد آورد. این دختر پر غرور با یک فرزند زندگی اش به طلاق انجامید. او پس از این زندگی ناموفق رو به آن محسنی که هر روز تحقیرش می کرد و گاهی عقب مانده خطابش می نمود، پیشنهاد ازدواج داد ولی محسن به خواسته او کوچک ترین وقعی ننهاد. پس از سال ها اکنون محسن جزو افتخارات محله در آمده است. او به حدی از کمال رسیده است که شاید برای کمتر کسی اتفاق افتاده باشد.

از آن دختر برایت بگویم که به تمکن مالی پدرش می نازید:

این دختر پر ناز و کرشمه بر تجملات خانه ای که در آن می زیست، فخر می فروخت و با چشمان کوچکش مخلوق را به حقارت می نگریست و مادرش نیز بر زیادی خواستگارانش می نازید و بر افراد بی اعتنایی می نمود. مادر پر ناز وقتی برای دختر پر کرشمه اش خواستگارانی نیافت و او را چهل ساله و بدون همدم یافت، رخت سفر به جهان ابدی را هر چه سریع تر بر تن نمود. پس از مرگش دخترش از تنهایی به افسرده حالی دچار گشت. گریه و زاری او از فراق مادر به ظاهر ولی در واقع گریه هایش از تنهایی و نداشتن همدم بود و کسی پایان گریه هایش را ندید. معشوق عاشق ندیده مانند مادر رخت سفر به جهان ابدی را هرچه سریع تر بر تن نمود. آری انتهای غرق در تخیلات و افکار بیهوده و ناز و کرشمه های بی مورد نتیجه ای جز این ندارد.

از دختری که ایمان و صداقت و راستی را شرط اساسی همدم زندگی اش قرار داده بود ولی در باطن چنین نبود برایت نقل  کنم:

او هر خواستگاری که می آمد، اولین شرط همدم آینده اش را صداقت و ایمان مطرح می کرد و اظهار می نمود، تجملات و مادیات برایش مهم نیستند ولی در این اظهارات راستگو نبود؛ تا آن که او همدمش را تنها با این جمله پذیرفت که ایمان و صداقت تو برایم کافی است و مادیات و تجملات اهمیت زیادی ندارند. آن چه باعث گردید که او با آن فرد ازدواج نماید، همان تمکن مالی بود؛ زیرا او برخی از خواستگارانش را که دارای ایمان، صداقت و راستگویی بودند ولی تمکن مالی نداشتند، جواب منفی داده بود.

این دختر پر توقع نیز دریافت آن همدمی که انتخاب کرده است نه صداقت دارد نه ایمان نه آن تمکن مالی که ادعا کرده است. او سرافکنده به خانه پدرش برگشت. او به موقعیت های از دست رفته اش می اندیشد و افسوس آن خواستگارانی را می خورد که که واقعاً از صمیم قلب دوستش داشتند و او به دلیل وضعیت نامناسب مالی به آن ها جواب منفی داده بود؛ او از زندگی جز افسردگی، ملامت و مذمت چیزی عاید و نصیبش نشد.

از سمیرا برایت بگویم:

سمیرا همان دختر دمدمی مزاج بود که محبت هیچ پسری به دلش ننشست. او وقتی پا به عرصه نوجوانی نهاد، خواستگارانش کم نبودندکه هر کدام را به عناوین و بهانه های مختلف جواب نامساعد داد. سال ها یکی پس از دیگری سپری شدند و او همدم زندگی اش را نیافت؛ زیرا او به تصور واهی خودش فرشته ای است که از آسمان افتاده است. هر چه سن او بالا تر رفت، خاطر خواهانش کم شدند. کار به جایی رسید که سال ها می گذشت و او برای خود خواستگاری نمی یافت. وی اکنون به حسرت آن خواستگاران نیکو صفت که می توانست با انتحاب یکی از آنان زندگی آرامی داشته باشد، زندگی را می گذراند و تأسف بر تصمیم های نادرست خود دارد.

سمیرا وجه مشترک هایی با برخی از دختران پر تخیلی که تو به خواستگاری آنان رفته بودی، داشت:

1. او بی اعتنا به تجملات نبود ولی خود را این چنین وانمود می کرد؛

2. او بر مبنای اهداف سودجویانه دنیوی می خواست همدم زندگی اش را برگزیند؛

3. او دختری بود که برخی از زوایای زندگی اش را از خواستگارانش مخفی می داشت و آن گونه که خود را معرفی می کرد، نبود؛

4. او دختری بی ناخن و گرفتار ظاهر سازی های بی محتوا بود که توانایی شناسایی همدمی مبارک را برای خود نداشت؛

5. او مادی گرا، پر مدعا و پرتخیل بود ولی این صفات خودش را از دیگران مخفی می داشت؛

6. او نیز به ثروت عالی پدرش ناز و کرشمه ها و اداها داشت و کسی را که ثروتش از ثروت پدرش کمتر بود، آدم به حساب نمی آورد؛

7. او با وجود ثروت عالی پدر می خواست خود را متمایز نشان دهد و می خواست به ذهن اطرافیانش القا کند که با وجود داشتن ثروت و مکنت، نسبت به آنان بی اعتناست.

وقتی به خاطر ه یکی از خواستگاری هایت می اندیشم که خواهان دختری پر توقع شده بودی و او بدون مخفی کاری شرایطش را عنوان کرده بود، گرچه آن شرایط به گونه ای بود که تو از عهده آن ها بر نمی آمدی و لکن همین قدر بدون پنهان کاری گفته بود، از او ناراحت نبودی؛ زیرا می توانست طوری عنوان کند که تو او را بپذیری و سپس او ازدواج با تو را قبول نکند. این که بدون دغدغه و این که دیگران درباره او چه می اندیشند خواسته هایش را گفت، بهتر بود تا این که خواسته هایی را مطرح کند که در باطن به آن ها معتقد نیست. آدمی پر مدعا و پر تخیل باشد ولی همان گونه که هست خود را نشان دهد نه آن که به امید نتیجه مطلوب صفاتش را بروز ندهد، تا دوگانگی در رفتارش مشاهده شود و باعث جلب بی اعتمادی دیگران نسبت به خود شود.

اکنون شنیدم بعد از سال ها خواستگاری رفتن و منت نهادن دختران انسی ، گفته ای با دختری از طایفه جن ازدواج کرده ای و عروس جن را با ماشین بسیار قدیمی که از گذشتگانت به تو رسیده بوده به خانه بخت برده ای. شاهدانی که سعادت حضور در عروسی تو را داشته اند، تزئین آن ماشین قدیمی را منحصر به فرد و ویژه اجنه توصیف می کنند. گل های نصب شده بر روی آن را از گل های بسیار قشنگ که کمتر کسی آن ها را می شناخته است، بیان کرده اند که حتی برخی مدعی شدند که آن گل ها را جن ها از کرات دیگر آورده اند و نیز تو را دیده اند در آن ماشین قدیمی تنها بوده ای و عروس جنی که در کنار تو بوده، کسی نمی دیده است، اما انگار کسی دسته گلی را در کنار تو در دست داشته که نگهدارنده آن نامرئی بوده که این خود از جذاب ترین صحنه های عروسی تو بوده است. می گویند صد هزار جن در عروسی تو شرکت جسته اند و برخی صدای ساز و دهل و آواز خوانی آنان را شنیده اند و بعضی دیگر نیز با جنیان هم رقص و هم آواز گشته اند.

اگر مدعی این ازدواج با دختر جن تو نبودی من هرگز این ازدواج شبه افسانه ای را باور نمی کردم. عروسی تو از آن عروسی هایی خواهد بود که داستانش به قرن ها بعد نیز انتقال خواهد یافت و چه بسا در آن زمان مردم داستان عروسی تو را باور نکرده و آن را از افسانه های کهن بدانند.


کتاب " ازدواج با جن " نویسنده حسینی چمانه ای




آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بیخودکی وبلاگستان کلینیک روانشناسی در یزد خوشمزه ترین مزه ها سرگرمی وطنز معماری مدرن شهیدان زنده اند... قاب چوبی معرفی هتل های رنگ یک تهران doeinyyt